گرفتاری‌های اقتصادی روان‌پزشکان جوان

معرفی کتاب پیدایش ناسیونالیسم ایرانی
29 فروردین 1397
معرفی و نقد سریال نارکوز
29 فروردین 1397

در سال‌های دهه‌ی شصت کودکی خردسال بودم و احساس و نگرشی که به مدرسه داشتم بیش‌تر محلی برای بازی و شلوغی بود. هنوز آن‌قدرها بزرگ نشده بودم که مسئولیت فراگیری علم را به عنوان چراغ راه حیات حس کنم و از روی شوق دانش و درس بیاموزم. مدرسه برای من و هم کلاسی‌ها، شیرینی یک تور روزانه‌ی شیطنت بود که با تلخی مشق و تکلیف در تعادل قرار می‌گرفت!
در همان حال و هوای کودکی اما شاهد و ناظر چیزهایی بودیم که ثقیل می‌نمود. صبحگاه‌های ایدئولوژیک، شعارها و مناسک انقلابی و تبعات جنگ و فضای سنگین اجتماعی و فرهنگی دهه‌ی شصت را روی خود و خانواده می‌دیدیم و کودکانه پیش می‌آمدیم.
در هیاهوی اتفاقات آن‌روزها، یک حادثه رشته‌ی خام خیالی‌ها مرا پاره کرد و ناگهان به درون تشویش و اضطراب دنیای بزرگسالان پرتابم نمود!
کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم در نیم روزی زمستانی. پیکان کارلوکس قهوه‌ای رنگی که راننده‌اش با چشمان دودوزن و گردنی کشیده دنبال مسافر بود، جلوی پایم متوقف شد و نگاهم در نگاه مدیر مدرسه منجمد شد!
معلوم نبود کداممان احساس شرم و سرافکندگی می‌کردیم، او که در میانسالی چنین در برابر شاگرد مدرسه‌اش به تکاپوی لقمه نانی ترمز کرده یا من که از دیدن فروپاشی هیبت یک ابژه‌ی مهم دنیای کودکانه، خود را مقصر می‌پنداشتم.
آن روز گذشت اما هرگز این سوال را پاسخی نیافتم که چرا معلم و مدیری زحمتکش می‌بایستی برای غم نان کف خیابان باشد؟
بعد از آن‌روز هیچ کدام ما آدم‌ها و ابژه‌های سابق نبودیم، من وارد مصائب دنیای بزرگترها شدم و او هم لابد خودش را در چشم شاگرد خردسالش کوچک دید!

🔻زمانه و زندگی روان‌پزشک جوان

روزگار غریبی که درونش هستیم چنان بی‌واسطه و بی‌تعارف گرفتاری‌ها و تلخی‌هایش را نمایش می‌دهد که جای هیچ پرده پوشی و توجیه نمی‌ماند. در چهار سال اخیر که نظام بهداشت و درمان کشور در وضعیت پساتحولی قرار گرفته وضع و حال معاش پزشکان جوان رو به مَسکَنت بوده و احوال مدعیان خدمت و پوپولیسم به سوی سَلطنت. هر روزی که می‌گذرد فشار و تنگی بی پولی و کمدستی بیش‌تر و بیش‌تر شامل زندگی و گذران همکاران ما می‌گردد و حالا چندین ماه است که پزشکان متخصص در شهرها و قریه‌های دور و محروم کشور فقط حقوق ناچیز ماهیانه ای می‌گیرند در حد یک لیسانسیه‌ی کارمند!
روزگار روان‌پزشکی البته از سایر رشته‌های تخصصی بدتر است چراکه علاوه بر نبود زیر ساخت برای پذیرش بیماران روان‌پزشکی و مشکلات سنتی و ساختاری سیستم، سایه‌ی شوم هیولای انگ و استیگما که با آموزش و فرهنگ‌سازی و خون دل خوردن، می‌رفت کمی سبک شود با ملاحظات و سخت گیری‌های اقتصادی دوباره جان گرفته و تنومند شده و مدیرانی که برای اداره‌ی بخش اورژانس و دیالیز پول و بودجه ندارند، خود را مُحق می‌دانند که اول از همه صرفه‌جویی در هزینه‌ها را از سلامت روان و متخصص روان‌پزشکی و بیماران روانی و “دیوانگان” شروع نمایند!
سُرنای تنگدستی و ضیق روانپزشکان جوان دو سر دارد و می‌شود از هر طرف آن را به صدا در آورد!
می‌توان گفت روان‌پزشک جوان حرفه‌ای و جرات‌مند و جُربزه دار نیست که چنین کلاهش پسِ معرکه‌ی بی‌سامانی طرح تحول نظام سلامت فروافتاده و بالتبع بی هویت و بی‌ارزش و بی‌مقدار و فقیر شده یا این‌که از سر گشاد سُرنا نواخت و دید چنان آش شور شده که از رهگذر نابودی اقتصاد درمان و معاش درمانگران، هویت و ارزش و ارجِ طب و طبابت و درمانگری هم به مسلخ رفته و نتیجه چنین شده که از هر کرانه صدای هل مِن ناصرِ پزشکان و روان‌پزشکان جوان بلند است!
واقعیت این است که در این چهار سال سخت کلیت جامعه‌ی پزشکی به صورت اعمّ و روان‌پزشکان به صورت اخصّ علیرغم قلیل‌المعاش بودن کثیر المعونه ظاهر شده‌اند و نجیبانه دم فروبستند و صورت خویش با سیلی سرخ نگه داشته‌اند. گرچه بی‌هویتی و بی‌اصالتی سبب زوال و لاغری و پسرفت یک حرفه‌ای می‌شود ولی تنگدستی و بی‌چیزی هم زمینه‌ساز روبَه مزاجیِ شیران می‌گردد. معادله‌ی هویت و معیشت و مدل زیست یک روان‌پزشک چند وجهی و پیچیده است نه اینکه جاده‌ای یکطرفه باشد از قلّه‌ی هویت روان‌پزشکانه به دشت مُکنت و برخورداری!

مدیر مدرسه را نیاز مادی به کف خیابان کشانده بود و هویت آموزشی و معلمی او را زایل کرده بود نه این‌که او دلش بخواهد عامدانه بی‌حیثیت بشود!
در هر نظام سلامتی، اقتصاد اگر نگوییم حرف اول را می‌زند اما یکی از ارکان اصلی است و اگر چرخش نچرخد دیر یا زود تمامیت سیستم را مضمحل می‌کند.
کفگیر طرح تحول از دو سال قبل به ته دیگ خورده و این‌روزها حال همه‌ی متخصصین جوان خراب است و روان‌پزشکی نیز به سهم خود گرفتار کم لطفی توامان بیمه‌ها و شرایط کلی نظام بهداشتی شده است.
فعلاً اگر هیچ راه حل عملی و تضمین شده‌ای برای کمک به همکاران جوان نداریم حداقل کاری که می‌توانیم بکنیم همدلی و درک انسانی شرایط
است. مشکل را بایستی در سطوح مختلفش و به تناسب وارسید. در سطحی قطعاً و حتماً ایراداتی به نحوه‌ی اشتغال و تحصیل و بودن روان‌پزشکانه ی معاصر ما هست اما در سطوحی پایین تر ایرادات و گرفتاری‌های بوروکراتیک و مدیریتی داریم که سبب شده با بنیادها و حداقل‌های حرفه و امنیت شغلی و معاش و گذران روان‌پزشکان جوان تداخل و تزاحم پیدا کند.‌
انداختن همه‌ی توپها به زمین هویت و مسوولیت فردی روان‌پزشکِ طرحیِ خسته و سرخورده و ناامید و اقدام به سرزنش آن‌ها که چنان بودید که چنین هستید، نه تنها جوانمردانه نیست بلکه فقط به تشتّت و چند پارگی جامعه‌ی صنفی ما منتهی می‌شود و بر زخمی نمک می‌پاشد که مسبّبینش نیت خیر داشتند ولی ره به خطا پیمودند.

1 Comment

  1. رقیه گفت:

    سلام فوق العاده متن ادبیات سنگین بود
    من دانشجویی ترم اخر میکروبیلوژی فک میکردم فقط توی رشته ماعلوم پایه ها سختی وجود داره

پاسخ دادن به رقیه لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *