ایرونی بازی در روانپزشکی و بحران اصالت
حکایت “بودنِ” ما روانپزشکانِ ایرانی. ۱
“رَمكردن ناگهانی را ممكن است اقليتی كوچك به جمع القا كند و اكثريت فقط با موج رانده شود. بسياری ممكن است بعداً بگويند موافق نبودند. اما برائت ِ انفرادی بیفايده است: جامعه، انقلاب و عمل سياسی تا حد زيادی يعنی همين سرايت احساسات”
محمد قائد
وضع و حال عصر ما از نظر وفور و کثرت بحران، شوربختانه بیهمتاست و از هر کران حس و خبر و پیشگویی بد میرسد و حال آدمیان را بدتر میدارد.
در چنین شرایطی که ترس و نومیدی و یاس بر جامعه مستولی شده، علی القاعده رواندرمانگران یکی از گروههای مرجع مردم بایستی باشند تا به تابآوری و تحمل مراجعانشان بیفزایند اما در این روزگار عسرت و بلا، احوال روانپزشکی و روانشناسی ایران هم خوب نیست. بررسی آسیبهای روانشناسی معاصر را به دلسوزان این رشته میشود واگذار کرد ولی متولی صنف روانپزشکی مملکت خودِ ماییم که لاجرم حرمتش را باید پاس داریم.
شرح حال فعلی روانپزشکیِ “ایرونی” متاثر از نیروها و معادلاتی در برون و درون است و مظالمی که بر ما رفته و میرود خیلی اوقات منشا در بیتدبیری و بیخردی در مدیریت کلان نظام سلامت است؛ مشکلات طرح تحول، کمبود بودجه و معضلات معیشت روانپزشکان جوان از چند سال قبل به تدریج تشدید شد و کار را به جایی رسانده که حس پشیمانی در همکاران جوان ایجاد کرده.
آنچه از بیرون بر ما میرود را میشود به اعتبار اینکه کنترلی بر آن نداریم به طاق نسیان کوفت ولی وقتی بلیّه و گرفتاری از درون خودمان نشات میگیرد صبر و شکیب را طاق میکند و غمی صد چندان روی دل مینهد.
طی سالهای اخیر دو واقعه بر افکار عمومی روانپزشکان هموطن اثرات مهمی گذاشته؛ یکی گسترش و پیشرفت فضای مجازی است و دیگری بالا گرفتن عطش و ولع ” رواندرمانگری” در میان جوانان روانپزشک.
این دو حادثه اگرچه تقریباً ناگزیر بودهاند اما شالودههای هویت و نگرش روانپزشکی معاصر را تکان داده و باز تعریف نموده است.
هیستری جمعی و جنونِ شهرت
فضای مجازی شرّ ناگزیری است که در تار و پود زندگی مدرن و پست مدرن همهی ما تنیده شده و از آن راه فراری نیست.
چند سالی میشود که حضور ما در اینترنت و حضور اینترنت در زندگی ما آنچنان بلاتردید شده که همهی خدمات و گذران و امورات ما از کوچه ی فضای وِب میگذرد.
روانپزشکان شاید در ابتدا به بهانهی ارتباط با رسانه.های دیجیتال وارد این فضا شدند ولی به تدریج به سمت تبلیغ و فروش کالای سلامت روان در فضای مجازی غلطیدند و در این روزها تعداد نه چندان کمی از ما به صُور و طُرق گوناگون در اینترنت و شبکههای مجازی حاضریم.
تا اینجای کار روانپزشکی ایران با موج عمومی جامعه حرکت کرده ولی به تدریج چالشهایی رخ مینمایاند.
🔹کیفیت و کمیت حضور روانپزشک در فضای مجازی چگونه است؟
🔹موادی که برای ارتباط با مخاطب میبریم چه چیزهایی میتواند باشد؟
🔹آیا ارتباط و مراودات مجازی ما با مردم تابع قوانین و اصولی میتواند باشد؟
🔹دسترسی آنلاین به یک روانپزشک چه پیغامی را به مخاطب عام یا خاص منتقل میکند؟
🔹قضاوتها و تحلیلهای ما در فضای اینترنت با مردم عادی چه میکند؟
🔹استقبال و توجه مردم به ما روانپزشکان چه تاثیری بر نگاه و نگرش ما میگذارد؟
🔹شهرت مجازی برای یک آدم درمانگر چه منافع و مضارّی دارد؟
واقعیت تلخی که اینروزها در آسیب شناسی اینترنت و شبکه.های اجتماعی مطرح است نوعی عطش هیستریک برای ارتباط به صِرفِ ارتباط است.
بحران لایک و فالوئر و طرفدار را ذیل همین بیماری جمع کردن سیاهی لشکر و جنون دیده شدن و جلب توجه میشود تعریف و تحلیل کرد.
گذاشتن وقت و انرژی برای (Desire of the other) سبب شکل گیری نوعی از رابطه در فضای وب شده که در غایتِ خود سست و بیبنیاد است. ساز و کار این رابطه نوعی اقتصاد است که طرفین آن بر اساس مکانیسم عرضه و تقاضا، کالا و موادی را برای دیده شدن و خوانده شدن و لایک گرفتن عرضه میکنند و خریدار هم با تایید و همراهیش بر گرمی بازار مکاره میافزاید.
در واقع چالش امروز فضای مجازی بر سر همین کالایی است که بین اشخاص و مخاطبانشان رد و بدل میشود!
فضای اینستاگرام و فیسبوک و تلگرام سایر شبکه.های اجتماعی بالکل کنار همین بساط شکل گرفته و اداره میشود.
کارنینا خوانی در تهران
چندی است که روانپزشکان هم در فضای مجازی حاضر شدهاند و با مخاطب عام وارد داد و ستد کالای خود شدهاند.
عدهای از طریق مصاحبه با رسانههای آنلاین و دیجیتال به آموزش عمومی مشغولند، گروهی به تحلیل اجتماعی و فرهنگی و بین رشتهای روی آوردهاند و دستهای هم “کالاهای خاص” میفروشند.
این کالاهای خاص میتواند هر چیزی باشد اما متاع محتویات جلسه با بیمار تا اینجای کار دارد پرفروش و پرطرفدار میشود!
مواد لازم برای پخت چنین شوربایی ساده است؛ یا کل داستان جلسه یا سویه هایی که خاصیت رمانتیک و فناتیک و عشقی و ضد عشقی دارد به علاوهی تحلیلی دمِ دستی و تا حد ممکن عوامانه یا حتی خلاف علم و روانپزشکی!
اگر لحن و کلام و نوشتهی همکار روانپزشک ما هم دلچسب باشد که نور علی نور است!
راز جذب مخاطب در اینجا تقلیل و تحقیر و بیاصالت سازی مفهوم اولیه است تا محصول نهایی برای هر بنی بشری ملموس باشد!
یک تکنیک دیگر ساده سازی و مبتذل سازی مفاهیم پیچیدهی روانشناختی است که شاید لازم باشد روانپزشکِ قصهی ما اصل ماجرا را در جایی به جان و مال و زندگی خودش ربط دهد تا مخاطبِ نگون بخت شیر فهم گردد!
روش.های نوآورانه و رندانهتری هم اخیراً ابداع شده که با صرف هزینه و وقت و انرژی بسیار کمی کالایی بُنجل با ظاهری مشتریپسند و انتلکتوئل تهیه و فروخته میشود!
نوشته.های ادبیات کلاسیک جهان البته خوراک مفت و مجانی خوبی هستند برای بار گذاشتن دیگ تحلیل و توضیح انسانیات ما!
گذشته از ظلمی که در حق نقد و تحلیل ادبی متون کلاسیک ادبی جهان به عنوان میراث فکری و فرهنگی بشریت میرود شایسته است به اغتشاش و در هم ریختگی ذهن مخاطبی دقت کنیم که این اجتهادات غریب و استخراجات مهیب و استنتاجات عجیب را مصرف میکند!
اما به نظر میرسد عطش هیستریک جلب مخاطب و زدنِ حرف به هر قیمتی میارزد که تیغ بیاصولی و بیاصالتی به تن عروسان کلاسیک ادبیات جهان بخورد و خلاف آمدِ علم و فنِ نقد ادبی و تبارشناسی و تاریخ ادبیات در جهان، هرچه به ذهنمان میرسد با چاشنی افشای سرّ جلسات درمان و افشاگری از زندگی شخصی خود به حلقوم مخاطب فرو کنیم و دلمان خوش باشد که وَه چه سقفی میشکافیم از فلک!
آذر نفیسی در مصاحبهای برای چاپ چهارم کتاب ارزشمند” لولیتا خوانی در تهران” توضیح میدهد که چگونه مبتدیان هم میتوانند متون کلاسیک ادبی را بخوانند بدون آن.که رطب و یابِس ببافند و تن تولستوی و کامو و شکسپیر را در گور به لرزه بیفکنند!
آذر نفیسی البته این نسخه را برای شهروندان عادی پیچید و نمیدانست روانپزشکی که در پوشش ادبیات،خشک و تر و سیاه و سفید درون و بیرونش را به خورد مخاطب میدهد می تواند چه آسیبی را تسهیل کند!
شبح روانکاوی و شطح روانکاری
چند سال قبل و به مناسبت نقد فیلم “کپی برابر اصل” عباس کیارستمی در بیمارستان روزبه جلسهای تشکیل شد که در جای خودش حاوی نکات و مهمات زیادی بود.
دکتر حسین پاینده وقتی جمعیت انباشته در سالن را دید به استعاره از کلام کارل مارکس اذعان کرد که شبح روانکاوی را میبیند که بالای سر شهر میچرخد!
این جمله اگرچه ایجابانه ایراد شد ولی الان و با دیدن بساط سست و شل و بی اعتبار “روانکاران روانکاونما” میشود به معناهای دیگری از آن عبارت پی برد که ناقد ادبی دانشگاه دیده منظور میکرده!
آفت خود روانکاو بینیِ سهل الوصول اینروزها میرود که کلیت حیثیت روانپزشکی مملکت را بر باد فنا بدهد و اگر همینگونه که تا الان این مرض سرطان گونه پیش رفته، بیم آن میرود که تا چندی بعد هیچ روانپزشکی از تبعات بیاصولی و لاقیدیهای “روانکاران یکشبه” در امان نباشد!
نقطهی شروع مَرض به درستی پیدا نیست اما در جوانی شاهد بودم که همکاران رزیدنت بعد از یک مصاحبهی ساده و به طرفه العینی روانکاو میشدند و از فردای روز واقعه جواب سلام نمیدادند و هرچه خوب یا بد به آنها میگفتیم در قالب ترانسفرنس و مقاومت و لیبدو و غریزه و لرزشها و ترشحات پایین تنه تفسیرش میکردند!
تازه روانپزشک شده بودم که همکار جوان باسوادی گروهی به نام روانکاوی در وایبر تاسیس کرد. در عرض چند روز اعضای گروه از دویست و سیصد رد کرد و شاهد بودیم که مهندس و راننده و نانوای روانکاو هم در گروه مربوطه تِراپی تِراپی گویان و تحلیل تحلیل کنان پیدایشان شد!
اینجاست که بار دیگر جملهی حسین پاینده در گوش میپیچد و شبح و شطح گروهی را میشود دید که مدرسه نرفته معلم و مکتب نرفته ملّا شدهاند!
این نگارهای خط ننوشته که فقط غمزههای روانکاوانه دارند البته به وحشیترین و مبتذلترین شکلی روانکاوی را پیش میبرند و جز آبرو از روانپزشکی و روانکاوی نمیبرند و جز زحمت و آسیب برای مردم ندارند!
روانکاوی یک علم و معرفت غربی است و در حالی.که تعداد روانکاوان ایرانی صلاحیتدار برای درمان و آموزش در این زمینه حتی به تعداد انگشتان یکدست هم نمیرسد، اینهمه روانکاو در عرض چند سال چگونه تعلیم دیدند خدا داند!
ایرونی بازی و هنر تهی سازی
محمد قائد نویسنده و روشنفکر ایرانی اصطلاحی دارد بس رسا و دلچسب در توصیف و توضیح خلقیات و منش رسوای ایرانی جماعت که به صورت کلی به آن نام “ایرونی بازی” داده است.
ذیل این اصطلاح قائد، دست به نقد و سلاخی ادا و اطوار و رفتارهای بدوی و مخرب ایرانیان میزند!
یکی از سویههای مهم ایرونی بازی ما قطعاً توانایی و هنر ایرانیان است در تهی کردن و لاغر کردن یک مفهوم از تاریخ و معنا و اصالتش. ما با توسعه، مدرنیته، سکولاریسم، روشنفکری و هرچه که دمِ دستمان بیاید چنین معاملهای میکنیم. نتیجه اینکه یک پدیدهی کارساز و یا یک نظریه یا مفهوم راهگشا را آنچنان پیاده میکنیم که ظرف کوتاه مدتی به ضد خودش بدل میگردد و صفرایی میشود که سرکنگبین میفَزاید.
روانکاوی هم در دستان توانای آحاد این مملکت از راننده و کارگر و کارگردان و مهندس بگیر تا فیلسوف و ناصح و مترجم و روشنفکر و روانپزشک و روانشناس چنان مذبوح و منقّص و علیل گشته که عنقریب مایه و دستاویز تمسخرمان بشود!
هایدگر در روزگاری که تازه داشت دستگاه فلسفیاش را تدارک میدید با تعاریف و باورها و نظام فکری روبرو شد که از متافیزیک چیزی شبیه مضحکه ساخته بودند، بنابراین هایدگر درسی برقرار کرد تحت عنوان ” متافیزیک چیست” و در قالب آن به بازتعریف و تصحیح و احیاء متافیزیک پرداخت.
به این اعتبار به نظر میرسد برای نجات روانکاوی و مردم از دست “روانکاوان یکشبه و ناگهانی” احتیاج به طرح پرسش “روانکاوی چیست” داریم…
آغاز عصر ابتذال و مرگ اصالت
نمیشود در زمانهای که سکه سقوط و نابودی در بازار این مملکت پرطرفدار است از روانپزشکی همین مرز و بوم انتظار داشت نعل وارونه بزند و خلاف جهت شنا کند.
وضع همه چیز خراب است و روانپزشکی و روانپزشکان هم مستثنی نیستند. با ظهور نسلی در صنفمان روبرو هستیم که از شدت سلوک سهله و سمحه به نابودی شالودهها و بنیادهای این علم و حرفه همت گماشتهاند و به نام لیبرالیسم و پلورالیسم و تابو شکنی به ویرانی خانه و کاشانه و ساختار رسیدهاند.
نسلی که اخلاق، خودداری، اصولمندی، کیفیت، اصالت، تلاش و استمرار را به سُخره گرفته و به لطف شعبدهبازیها در فضای مجازی صدایش بلند است!
این جریان، بی وزنی را معادل پرواز، بی ریشگی و بی اصالتی را برابر با استعداد و نبوغ، سبکسری و تهور و قانون شکنی را همتای تابوشکنی و همهتوانی و نارسیسیزم بدخیمش را مساوی با هنر و مهارت میداند!
این شروع عصر ابتذال در روانپزشکی ایران است و آغاز سقوط همه چیز!
محمد قائد تمثیلی دارد که ضد ایلوژن است و به درد معدود کسانی میخورد که میپندارند جوانان عصیانگر و تابوشکن و عجول، آیندهداران و امیدهای روانپزشکی ایران هستند؛
“گاهی نوری از ته تونل پیداست و نوید روشنایی و خورشید و رهایی میدهد غافل از اینکه لکوموتیو ترمز بریدهای به نابودی همه کس و همه چیز میآید!!