تاملی در سندرمهای هویت روانپزشکانه
🔻 پردهی نخست: در آستانه
صدای نحیف و ضعیفی پشت تلفن به گوش میرسد و خودش را یک همکار معرفی میکند که در ابتدای بدبختی است!!
گویا قرار است همکار روانپزشک جوان ما طرح ضریب کا را شروع کند و به صرافت مکانیابی برای اشتغال با من تماس گرفته و اطلاعات میخواهد.
شروع میکنم به گفتن قسمتهای مثبت ماجرا که مثلاً اینجایی که من هستم، اهمیت سلامت روان برای مردم جاافتاده و با آنکه منطقه محروم و غیربرخوردار است ما از دوسال قبل انواع مشاورهها و خدمات مددکاری را هم با استقبال مردم راه انداختهایم و مردم دوستمان دارند و اعتماد میکنند و چه و چه امّا جز ناله و شکایت و حواسپرتی از آنسوی خط تماس نمیآید!
من که متوجه غم و نومیدی و اینرسی سکون بالای همکار جوان شدهام سعی دارم نیمهی پُرِ واقعی لیوان را برجسته کنم و امید بدهم و روی زمین امکانات و دسترسیها را بشمارم لیکن روانپزشک جوان مرتب آیهی یاس میخواند!
ظاهراً درآمد برایش خیلی مهم است اما حوصلهی کار و زحمت هم ندارد و حتی از اینکه روانپزشک شده ملول و ناراضی است. نتیجتاً اینکه ترسیده و پانیک شده و نمیداند زندگی حرفهای را شروع بکند یا نه!
در ایام فعلی تقریباً روزانه از این دست تماسها دارم و اغلب با همکارانی همکلام میشوم که سرخورده و شاکی و فسرده هستند و در حالت بهت و انکار تمامیت هویت حرفهای خود به سر میبرند و وقتی بیشتر داستان را توضیح میدهند معلوم میشود موریانهی شک و تردید از همان ابتدا دامان ایشان را گرفته بوده و از همان بدو امر تکلیفشان با خودشان معین نبوده!
نوعی دیسفوریای مسری از زندگی و زمانهی حرفهای در میان روانپزشکان جوان دیده میشود که اصلاً نباید کوچک شمرده شود.
🔻 پرده ی دوم: برای چه آمدهای؟
از چند هفته پیش اخبار مصاحبهی شفاهی برای ورود به سلک روانپزشکی در رسانهها منتشر شد. با شناختی که از سیستم وجود داشت میشد حدس زد که صفرا سرکنگبین بیفزاید. دیروز با درج برخی سوالات خارق العاده و محیرالعقول آزمون مزبور شک به یقین تبدیل شد که دلسوزی اولیای امر تا چه حد کاریکاتوری است.
در جامعهای که پول و مناسبات مالی و تجاری مبتذل از صدر تا ذیل شئوناتش را در چنبره گرفته حالا مصاحبه گر محترم هم گویا اسیر فضاست اما نعل را وارونه میزند.
آیا بهتر نبود جای سوال از درآمد اندک انسانیترین تخصص پزشکی به آسیب شناسی روند روزافزون تجاری شدن طبابت در این مملکت اهتمام کنیم؟
اگر مصاحبه کننده میداند که رزیدنت روانپزشکی در آیندهی شغلیش حداقل به لطف تغییرات تحولی سالهای اخیر هیچ بهرهای از مال و مکنت ندارد آیا این بینش و امتیازی مثبت برای مصاحبه شونده محسوب نباید بشود؟
یا شاید هدف مصاحبه این است که کار همکاران اِبنُ السَبیل ما را همان اول راه یکسره کند و به تعداد سایر متخصصان بیفزایند و از شمار روانپزشکان مُردّد بکاهد؟
طنّازانه میشود گفت سوالات و مصاحبههای اینچنینی قرار است زحمت امثال راقم سطور را کم کنند تا در موسم شروع طرح ضریب کا کمتر با دیسفوریای ناشی از بلاتکلیفی روانپزشکانه چانه بزنم!
1 Comment
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست اندرکاران وبسایت به این خوبی سپاسگزارم