معرفی و نقد رمان “راهنمای مردن با گیاهان دارویی” نوشتهی عطیه عطارزاده
مقدمات خواندن رمانی که #عطیه_عطارزاده نوشته شاید خوردن قرص ضد سرگیجه باشد!
کتابی در بیست و سه پرده که هیچ روایت و قصهی سرراست و مشخصی ندارد و به جای قصه گویی مرسوم جریانی سیّال و موهوم و خزنده دارد که به سوی ناکجای داستان میخزد!
راوی اصلی دخترک کوری است که با مادرش در انزوا زندگی میکند. کار مادر و دختر فرآوری گیاهان دارویی است و شاید نوعی طبابت.
ارتباط خانهی دونفرهی نمور و تاریک و سرد آنها با جهان خارج از طریق همین گیاهان است و پیشهوری که مادهی خام گیاهی را میآورد. جهان بیروح دختر کور هم از منفذ بوی نباتات و حس لامسه و توصیهها و سفارشات طبیبانهی مادر به دنیای واقعیت پیوند سستی میخورد.
از همان ابتدا سایهی مرگ روی خانه و فضای زندگی دونفره حس میشود و عمده ی جملات و اشارات رمان در جایی بین وهم و خیال و خاطرهی مصیبتهای مادر و فرزند ردو بدل میشوند.
در حادثهای مادر تصادفاً با تلقیح گیاه سمی دخترش را کور کرده و پدر سوار بر مرکب خیانت به آن دو پشت کرده و رفته.
دختر در دهلیزهای بوناک و نمور و ایزولهی خانهی مادری میلولد و بو میکشد و لمس میکند و منتظر است.
روز واقعه میرسد و برای شرکت در مراسم سوگواری فامیلی دختر پایش را از انزوای مادر-خواسته بیرون مینهد و صدای آشفته کنندهی رادیو به گوشش میرسد!
از اینجا به بعد گویا رابطهی دوالیستیک و سایکوتیک مادر و دختر فرو میپاشد و تثلیث نوروتیک به خانه میخزد.
دختر در میان جملات و کلماتی که ناجی میخواندشان دست و پا شکسته آرزوی مرگ مادر را میپروراند تا پدر در غیبت او برسد و فرزند را با خود ببرد هرکجا که خواست!
رمان در فرم حاوی تک روایتهای پاره پاره و جملاتی است که اگرچه عمیقند امّا دچار گسستهای دردناکی هستند که ذهن خواننده را گیج و سردرگم میکنند. رمان در امواج ذهنیت شبه جنون راوی معلّق است و لحظه به لحظه به انتهای غریب خود نزدیک میشود.
مادر زیر بار انتظار دختر میمیرد و با کمک شخصیتهای خیالی و شبه واقعی و تا حد ممکن سمبلیک اطراف دختر کور(شیخ و سردار) تکه تکه میشود و اندرونش خوراک گربهها میشود و خونش به رگهای نحیف دختر میخزد و کالبدش مومیایی میگردد!
پردهی آخر رمان سرشار از تروما و خشونت است و مادری که زمانی فعال سیاسی چپ بوده قربانی و سلاخی میشود تا پدری موهوم از راه برسد در حالیکه بزم زالوها روی پیکر نیمه جان دختر برپاست!
راهنمای مردن با گیاهان دارویی رمانی بدون ژانر به نظر میرسد امّا میشود در کنار معدود نوشتههای ارزشمند سالهای اخیر( مثل آثار آیدا مرادی آهنی) ژانری به نام “سایکوز” را برای طبقهبندی اینگونه رمانها تعریف کرد که با جنوناندیشیهای نویسندگانی چون ساعدی و الهی متفاوت است و حاوی توصیفی ادبیاتی از وضعیت جامعه و فرهنگی است بوردرلاین و برزخی که در حال پوست اندازی دردناکی در تمام ارزشها و معیارها و تکیهگاههای خود است که لزوماً هم قرار نیست به سرانجام و سرمنزلی هم برسد.
ژانر سایکوز را میشود در برخی از آثار شاخص سینمایی سالهای اخیر هم دید که روایت گر آشفتگی و سرگردانی و گسستگی نسل معاصر هستند از تمام داشته هایش.
کتاب در هر پرده حاوی گزین گویه هایی با حال و هوای طب سنتی است که در همراهی با طرح گل و بُته ای از یک گیاه دارویی فضای گوتیک رمان را تقویت میکند.
در زمانه ای تَبِ طبّ سنتی همه را گرفته و معرکهگیران و رمالان سابق به عنوان درمانگران با زالو و روغن و عرقیات و عصاره، دکانهای رسمی برای تَلکه کردن خلق الله باز کرده اند پس زمینهی مردن با گیاهان دارویی جالب و بدیع است.
همه چیز دنیای دختر و مادر از ابتدای رمان مرده بود و هرگز هیچ کدامشان زنده نبوده اند بلکه سراسر داستان سیر مردن قدم به قدم آنها را در کنار معجون ها و جوشانده های باستانی شان فریاد میزند.
در روزگار زالویی ما دختر قصّه در فصل پایانی در آغوش زالوها آرمیده است!
” یکتا حقیقت آن دنیا خیانت است و حسرت تنها حسی که مثل خون در رگها جاری است.
میگوید آدمهای آن بیرون آنقدر میدوند تا سرشان به سنگ بخورد و وقتی به خودشان میآیند که دیر است.
تازه میفهمند خانه، لباس، عشق، زندگی بهتر، آدمها، کار، نجات و همه چیز و همه چیز دروغی بیش نیست. میفهمند باید دنبال چیزی درون خودشان باشند. چیزی که فانی نیست و جای دیگری که حسرت درش بی معناست”