سه مناظره ی انتخاباتی گرم و پر سر و صدا برگزار شد. به عنوان یک روانپزشک در پای تک تک این برنامههای تلویزیونی سطح بالایی از تنش و استرس را تحمل میکردم که فرساینده بود.
خشونتهای کلامی، تهمت، دروغ و قلب واقعیت از جانب شرکت کنندگان تقریباً تمام دستور جلسهی مناظره را به خود اختصاص داده بود.
چه اتفاقی میافتد در آنچه که به عنوان مجالی برای تبادل و تضارب آرا و افکار کاندیداهای تصاحب حساسترین پست اجرایی مملکت تدارک دیده شده که تا این حد استرسآور و سرشار از هیجانهای آزار دهنده است؟
سیاست را فرمول نقل و انتقال قدرت در جامعه میدانند. جلسهی مناظره لاجرم سیاسیترین مجلس این مملکت باید باشد و مشحون از جابجایی و سودای قدرت سیاسی. تا حدودی میشود انتظار درشتی و زمختی داشت از فضا و اتمسفر مناظرهی سیاسی.
جدیت در این آوردگاه حرف اول و آخر را میزند. همه چیز در این سطح از منازعهی سیاسی به شدت جدی و بیتعارف و بیتخفیف است و عریانی تار و پود قدرت شاید در ذوق بینندهای چون من بزند.
اما در این چند مناظرهای که شاهد بودیم قدر مطلق تنش و مجادله گاهی از چارچوبهای رایج و علمی سیاست و اقتصاد و اجتماع فراتر میرفت. در لحظاتی کاندیداهای محترم گویی در جزایری جدا افتاده از یکدیگر داد سخن میدادند!!
گروهی از امید و تلاش میگفتند و گروهی دیگر از نومیدی و نکبت و فاجعه!
یک طرف از سازندگی و روند فزایندهی آفرینش انسانی میگفت و طرف مقابل از سکون و سکته و مرگ انسانیت حرف میزد!
یک سمت مناظره سعی در پیمودن راه در مسیری به سوی تولید و تلاش داشت و سمت مقابل در حال قطع راه و مسیر رقیب بود!
یک عده نغمهی پیشرفت و سامان سر میدادند و گروه مقابل همزمان فریاد وامصیبتا میکشید!
این گسل و شکاف و شیزمی که شاهد بودیم از یک جایی به بعد نتیجهی طبیعی یک بازی مشروع و نرمال سیاسی نیست بلکه محصول موتانت و نارس و نامیمون گرفتاریهای ذهنیت ایرانی ماست که سعی در کندن خندق هویتی پر ناشدنی بین خود و دیگری دارد.
وسواس عجیبی در این فرهنگ و ملحقات آن هست که مرز و دیوار بکشد بین خود و دیگری. میل و عطش غریبی وجود دارد در عمق وجدان و روان فردی و جمعی ما که از کلیت به اجزا فرو بپاشیم و غیر و غیریت بسازیم. مواد و امکانات لازم هم به اندازه ی کافی هست: قومیت، مذهب، رنگ و نژاد، شهر و دیار، پول و مقام و مکنت و فرقه و دسته و باند و جناح.
از اینجا به بعد سناریو خودش پیش میرود و چیزی که برجای میماند درهای عمیق از وحشت و دشمنی و خشونت است.
اگر گفتمان غیریت ساز نباشد چرا باید بین تعریف تک تک کاندیداها از سر فصلهای مهم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تا این حد تفاوت و کنتراست باشد؟!
گویی هرکسی از جهانی جدا افتاده از دیگری حرف میزند و سخن میگوید.
در پس زمینهی فرهنگی ما هرچه به چشم میآید تفریق و تفارق است.
پدر وپسر،شاگرد و استاد، زن و مرد و دهها دوگانهی شوم دیگر را میشود در پیرنگ تجربهی زیست ما پیدا کرد که همگی در خدمت نابودی دیالوگ و فقر تفاهم کار میکنند.
هیچ دورنمایی از امکان درک و نزدیکی و مفاهمه در این شرایط اسکیزویید _پارانوئید به چشم نمیآید. نتیجه اینکه در ویترینی که قرار است حداقل به صورت ظاهری مایهی آبروی ملی شود، شاهد بدوی ترین نوع رفتار و گفتار و کردار هستیم.
هر روز از یکدیگر دورتر میشویم و صدایمان ناشنیدهتر در برزخ فاصلهها میشود.