اوضاع و احوال مملکت و فرهنگ و اجتماع ما ایجاب میکند نوع خاصی از روانپزشک در این آب و خاک نشو و نما کند. این نوشته سعی دارد توضیحی از روند تکامل و تثبیت روانپزشکی خوب (به قرینه ی چیزهای خوب دیگر در عالم امکان) ارائه دهد. نویسنده، روانپزشک شوربختی است که در حال گذران طرح ضریب کاست و حکما از حال و هوای پایتخت و حومه بی خبر.
آغاز راه روانپزشک خوب در ایران مواجهه با سوال بالاست. این پرسشی کلان است که تا نفس آخر حیات گریبان روانپزشک ایرانی را رها نمیکند و لاجرم پاسخ اساسی میخواهد. اولین کسان که چنین پرسشی میکنند همانا والدین روانپزشک مزبور هستند. چرا نمیری جراحی؟ حالا حوصلهی جراحی رو نداری، تحمل خون و خونریزی سخته، اقلا برو داخلی، برو اطفال، برو پوست اصلا رشته به این خوبی و با کلاسی!!!وجدان روانپزشک ایرانی، هیچ راهی به فرار از چنین خردهگیری هایی ندارد که ندارد. والدین که خسته میشوند، همسر وفرزند نهضت پرسشگری را ادامه میدهند. آنها هم که با قضیه کنار آمدند، همکاران متخصص رشتههای دیگر از راه میرسند. بعد از پزشکان محترم، تازه نوبت مراجعان میشود: دکتر خودت مریض نمیشی؟؟ افسرده نمیشی؟؟ روانپزشک خوب ایرانی هر چه باشد، گریزی ندارد از یافتن پاسخی برای این سوال باستانی…
روانپزشک خوب ایرانی دندهاش نرم و چشمش کور باید در چالش بالا شرکت کند و پیروز شود!! معاونت درمان، معاونت توسعه، رییس شبکه و بیمارستان، حتی مدیر درمانگاه محل اشتغال، همه و همه واجبتر و اولیتر از روانپزشکی و روانپزشک و سلامت روان، همیشه در خورجین و چنته دارند. روانپزشک خوب ایرانی کسی است که حقش را از حلقوم این سیستم بیرون بکشد به نحوی که زیر پلهی(حداقل) درمانگاه را جهت ویزیت مراجعین به خود اختصاص بدهد.
روانپزشک نگونبخت ایرانی باید دوگانهی مغلق فوق را بر گردهاش هموار کند. آمار خودکشی ماهانه و سالانه خیلی مهم نیست، خودکشی خوشهای نوجوانان یک روستای دورافتاده در لرستان و ایلام چه اهمیتی دارد! هیستری جمعی دخترکان یک دهستان چه محلی از اعراب دارد! کذا آمار خودسوزی زنان متاهل شهری و روستایی جز تکدر و ملال خاطر نمیافزاید! خشونت خانگی و اعتیاد که توهم است، شوخی است! اما اسهال…وای اسهال… آمارش را مراقب باش، مباد که بالا برود. روانپزشک خوب ایرانی باید بفهمد و هضم کند و قورت دهد که اسهال و یبوست و دل درد و زخم معده و قولنج و خناق و زغنبود خیلی خیلی مهم است.
میشود به جای آب و نان هم متادون خورد و زندگی کرد!! روانپزشک خوب ایرانی باید این مادهی غذایی مهم را بشناسد و به آن احترام بگذارد و گرنه کارش لنگ میشود. بقالی و قصابی و نانوایی و خشکشویی و هر تنابندهای در کوی و برزن متادون را در گنجهی مغازه دارند. روانپزشک خوب ایرانی باید ایمان داشته باشد که متادون بر هر درد بیدرمان دواست وگرنه حسن آقا بقال و اصغر آقا قصاب با تجویزشان، این مساله را در فاهمهی روانپزشک فرو میکنند.
شما به عنوان روانپزشک ایرانی باید بدانی که در شهر و روستای محل کارت تنها نیستی. هزاران بزرگوار دیگر مسوول و متصدی امر سلامت روان و موعظهی خلق الله هستند. مردم در هر مشکلی به آنها مراجعه میکنند و جواب صریح میشنوند؛ شبیه به اینها: طلاق بگیر خانم، طلاقش بده مرد، حق کاملا جانب شماست، هر چه زودتر ازدواج کنید و قس علیهذا.. روانپزشک خوب ایرانی باید بداند که اگر از کمکش از جنس صراحت بالا نباشد، مردم را خواهد رنجاند. او باید شیر فهم شود که مسوولیت انتخاب دیگران را بپذیرد (متواضعانه) تا اموراتش بگذرد.
روانپزشک خوب ایرانی آن موجودیست که بداند و آگاه باشد که هر سیخ و میخی که کس و ناکس به تن و بدن مردم فرو میکند در کتاب کالیفرنیا ضریب و تعریف دارد و بیمه هم پولش را میدهد الا رواندرمانی و ویزیت اول و مشاورهی روانپزشکی.
این جملهی اساسی را در سریال طنزی در معنای کلمهی روانپزشک ادا میکردند! به نظر میرسد در بالاترین سطوح سیاست گذاری سلامت هم نگاه به روان و روانپزشک به همین منهاج و منوال است. روانپزشک خوب ایرانی باید مطمئن باشد که روسا و اولیاء امور درست عمل میکنند و محق هستند. او باید پوستش را کلفت کند و آماده باشد که روزی بشنود مسوولی بگوید: اوضاع سلامت روان مملکت خوب نیست اما کاری از دست من برای اصلاحش برنمیآید! روانپزشک عزیز ناامید نشو! نفس عمیق بکش و راحت باش…