نگاه و نقدی به حضور زنانگی در رمان
” #وردی_که_برهها_میخوانند ” نوشتهی #رضا_قاسمی
دکتر #مجتبی_ارحامصدر
در دو نوشتهی قبلی #قاسمی پرداخت به مقولهی زنانگی دچار و در حال تطور بود..در #همنوایی نویسنده ی تبعیدی هنوز اسیر رسوبات خاک مادریست و زن را موجودی مینویسد که مایهی گرفتاریست و پروبلماتیک..
در #چاه_بابل اما قاسمی به کشف دوبارهی زنانگی دست میازد آنجا که پای حرف های طولانی زنان مینشیند و در پایانی که راه حل زن است..
قسمت سوم تریلوژی قاسمی را شاید بشود از پیچیدهترین و نمادینترین رمانهای فارسی دانست..داستان به ریشههای مساله رسیده است..در چهارراه سنت و مدرنیته و اسطوره و فردیت، روایت رمان آخر قاسمی غوغای درون و بیرون انسان ایرانی را نمایش میدهد..
◾️ تاریخ نتوانستنها
داستان سه روایت کلی دارد و صدها خرده روایت..
کودکی به دنیا می آید که اسیر مثلثی از پارادوکس است، مردی که در بیمارستان منتظر جراحیست و سه تاری که برای بار چهلم ساخته میشود..
تم کلی داستان مبتنی بر “اختگی” است در طول و عرض یک فرهنگ علیل و سکته کرده..هر سه جریان رمان ناتمام و ناکام است.. اوج اختگی را در زخمی شدن آلت عشق “دوشنبه” در تمنایی کودکانه برای تداوم حیات جنسیاش میشود دید و ضجه ای که “ننه جمعه”برای پسرش میزند..
تم ناکامی و نرسیدن و castration در تکتک جملات رمان موج میزند و مهمترین و تاریخیترین فراز این “نرسیدن”ها در حکایت ساختن سه تار چهلم است…اما سه تار چیست؟؟
“زن است این ساز (از پشت نگاهش کن، موهاش را بافته است انگار) و حساس است همانقدر که هر زنی. قهر میکند با تو. راه نمیدهد تو را به خودش اگر که نادیده بگیریاش. چقدر هم که اهل حسادت است این ساز! وقتهایی که بازی درمیآورد ساز دیگری بگیر دستات، ببین چطور راه میآید با تو.”
◾️زنان منتقد
زنان بسیاری رمان “وردی که برهها میخوانند ” را خواندهاند و نقدش کردهاند..بسیاری اما نشانهشناسی و مسیر رمان را ندیدهاند و زبان به طعن نویسنده گشودهاند..این منتقدین از نگاه جنسیتزده و اروتیک به زنانگی در نوشتهی قاسمی به ستوه آمده اند..نمونهای از این انتقادها که نوشتهی زنی نقاش و فعال و شناخته شده است را در ادامه میآورم که نشان میدهد پیچش موی نمادسازی و تاریخاندیشی نقادانهی رمان را متوجه نشده و تنها در سطح کلمات و اصطلاحاتی چون “جیگر خسته میشی” واندر خم یک کوچه اشارات اروتیک و سمبلیک رمان به اندام زنانه مانده است..
“نگاه نویسنده به زن در این روایت از نگاه یک پسر بچه سیزده ساله گرفته تا مرد احتمالا پنجاه ساله، همه و همه نگاهی سراسر جنسیتی، یکسان ، بدون تفاوت است .نگاهی کاملا اروتیک و نه عاشقانه. نگاهی بازگوکننده تمنای غریزی پنهانی که هرازچند گاهی رخ می نماید.
او به ” آسیه”_ ” پروین” _ ” خانم عبادی” _ ” س” _ “ش” _ و .. به طور یکسان نگریسته و همه از زاویه دید مردانه او زنانی هستند احیانا با کپل هایی که شناسنامه آنهاست!!
◾️ چهل بار تمرین زنانگی
نویسندهی رمان که خود موزیسین است، در سه روایت موازی علاوه بر واکاوی تمام تاریخ و فرهنگ و بیماریهای آن، سه نگاه و اسلوب را برای رویکرد به زنانگی بررسی میکند..
روش خام و دردناک “جمعه” که منجر به تراژدی میشود..چه نقد جسورانه و البته ظریفی هست به زنان فرهنگی که چنان جمعه را اخته میکنند..
نگرش مردی که گویا جمعهی بزرگسال این جامعه است، لمیده روی تخت بیمارستان.. شعلهی جان این مرد در حال خاموشی است اما همچنان چشم چران و طالب شهوت است در وجود هر زنی و وقتی پیدایش نمیکند با ذهن گرفتارش، ابتذال را تولید میکند..عمدهی حجم این قسمت رمان در واگویه های اروتیک مرد با خودش میگذرد..
و راه سوم که مرد ایرانی از جنس دیگری (یا قسمی دیگر از وجود چند پاره ی مرد قبلی) را نشان میدهد..تمرین مکرر در مکرر برای درک زنانگی در نماد ساختن چندین بارهی یک ساز..
این تلاش هم تاکنون ناکام مانده اما پروژهی ساخت زنی که نوای دلخواه مرد را سر دهد در جای خودش نسبت به دو پروسهی قبلی پیشرفتهتر است..
لینک کانال:
https://telegram.me/Wumman