داستان مواد مخدر و محرک، تولید و قاچاق و فروش مواد و بازی دزد و پلیس اطرافش همیشه برای سینما جذاب بوده. مخصوصاً که خیلی از مواقع این کسب و کار کثیف با سیاست و اقتصادهای ملی و بین المللی پیوند میخورد و در هم میتَند.
سریال نارکوز را شاید بتوان مفصلترین و مستندترین پرداخت هنری به ماجراهای پرسر و صدای دار و دستههای خلافکار دهههای هفتاد و هشتاد و نود قرن بیستم دانست که برای چهار دهه امپراتوری پول و مواد و قتل و کشتار را در نیمی از جهان برپا کرده و هدایت و مدیریت میکردند. کسب و کاری که آن موقع گردش ماهانهاش با تریلیون دلار محاسبه میشد و دم و دستگاه و دفتر و دستک گروههای تبهکار آمریکای جنوبی از شدت پیچیدگی و گستردگی شباهت به ساز و برگ دولتها و حکومتهای ملی پیدا میکرد!
داستان از گروههای تبهکار خردهپا در شیلی و کلمبیا شروع میشود و سیر تدریجی و حتی تصادفی رشد و نمو و گسترش کار خلاف را روایت میکند.
در دهههای میانی نیمهی دوم قرن بیستم شکاف بزرگ ثروت بین شمال و جنوب قارهی آمریکا عمیق و عمیقتر میشد و حیاط خلوت امپریالیسم گرچه به تصرف ایدههای چپ درآمده بود اما عقب ماندگی و توسعه نایافتگی آمریکای لاتین پیچیدهتر از اینها بود که با مشتی شعار آرمانگرایانه جبران و رفع شود.
چنین بستری از فقر و فاقه آمادهی پرورش بذر کوکائین بود!
جنگلهای مناطق حاره، بکر و انبوه و دست نایافتنی پستویی شد که میلیاردها دلار کوکائین را ماهانه تولید و فرآوری میکرد و چه جایی بهتر از سرزمین شیر و عسل، آمریکا برای چنین متاع مسحور کنندهای!
تا دولت و جامعهی آمریکا به خودش بیاید تا خرخره در کوکائین غرق بود و هیچ سیستمی را یارای پراندن این نشئگی پست مدرن نبود تا صورتها زخمی نشوند!
سریال در محیطهای واقعی میگذرد و جا به جا از فیلمها و صوتهای آرشیوی اصلی بهره میبرد. بازی بازیگران بسیار فنی و بینقص است و در جاییکه دو سوم سریال روی شاخ پابلو اسکوبار میچرخد بازیگر این نقش واقعاً سنگ تمام گذاشته.
سناریو آنچنان خوب تنظیم شده که در لحظات بسیاری تماشاگر با خشنترین و پستترین قاچاقچی قرن بیستم ناخوآگاه همراهی و همذات پنداری میکند و درد و غم تصنعی و نامشروعش را همدلانه میفهمد و این هنر بازیگری و روایت سریال است.
در روانکاوی قول معروفی هست که ساختار Pervert در جاهایی شباهت به کودکان مییابد و همینجا نقطهای است که ما با یک قاتل بیرحم سایکوپات هم عاطفه میشویم و این اتفاق بارها حین تماشای سریال رخ میدهد.
موزیک متنوع و رنگ به رنگ سریال هم به ریتم تند حوادث هیجان بیشتری میدهد و بیننده را موسیقی جادویی لاتین تباران نشئه میکند تا از شدت رنج تماشای صحنههای کشت و کشتار اندکی کاسته گردد.
سریال نارکوز تقریباً به طور کامل غرق در خشونت و خونریزی و دزدی و ناجوانمردی است و این نمایش خون و خشم وقتی که بدانیم دقیقاً بر اساس واقعیت تهیه شده بیشتر لرزه به جان و وجدانمان می افکند!
از طرفی در مواجهه با وحشیگری و قانونستیزی و فساد در کشورها و شهرهایی که کارتلهای مواد در آنها دستگاه رسمی شنود و جاسوسی برپا کردهاند و علناً انتخابات را دستکاری میکنند و نامزد خودشان را روی کار میآورند و خبرگزاری و روزنامه ی رسمی دایر کردهاند و حزب و باشگاه و خیریه و دفتر و دستک دارند و با پرزیدنت کشور همسایه ساخت و پاخت کردهاند تا برایشان پولشویی کند، یک ایرانی ناخشنود از فساد و اختلاس و عقب افتادگی کمی از شدت سرخوردگی و فِسُردگیش کم میشود و باور میکند که حال ما هنوز خیلی جا دارد تا مثل مردمان مکزیک و کلمبیا و پرو و پاناما چنان بد شود!
کل سریال از زبان دو مامور ادارهی مبارزه با مواد مخدر آمریکا روایت میشود که در برهههای مختلف در کلمبیا بودهاند و با دو کارتل بزرگ جنگیدهاند.
نارکوز به خوبی نشان میدهد که مثلاً CIA دوست ندارد ریشهی تجارت مواد بخشکد چون در هرج و مرج اجتماعی و سیاسی حاصل از جولان کارتلها منافعی دارد اما سایر بخشهای سیاست و اجتماع و فرهنگ آمریکا تمایل معکوسی دارند. در نهایت این سیاست رسمی است که بر رذالت غیررسمی غلبه میکند و بساط اسکوبار و برادران رودریگز را بر میچیند.
سریال به دقت پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی آمریکای لاتین را بیان میکند و نشان میدهد اگر درشتی و نرمی آمریکای دموکراتیک بالای سر خیلی از جوامع جنوب قارهی آمریکا نبود اغلب این ممالک به کارخانههای تولید کوکائین و ماریجوانا و روسپی بَدَل میشدند!
وقتی بیننده در طوفان حوادث نارکوزها غرق میشود آنچنان با درندگی و وحشیگری داستان خو میگیرد که حواسش نیست خوبهای ماجرا هم تا چه حدی خشن و خونریز شدهاند!
چرخهی خشونت با لجاجت میچرخد و پیش میرود و حتی پلیس درستکار و مامور ویژهی دلسوز را هم درون خود میکشد و نتیجه این میشود که متهمان بدون محاکمه اعدام خیابانی میشوند!
ولی سریال آنچنان خوش ساخت است که میشود با تمام این قاتلین خوب و بد همذات پنداری کرد و پیش رفت. گویی نارکوز با قاتل کوچک درون ما آنچنان ارتباطی برقرار میکند که حواس تماشاگر از دوگانهی دزد و پلیس و بازی خیر و شر پرت میشود و از میانههای سریال به بعد دوست دارد این بازی خشن به هر قیمتی تداوم داشته باشد و اینکه چه کسی یا چه مقدار آدم قربانی شوند انگار اهمیتی ندارد!
سوگواری بینندهی نارکوز برای تمام شدن این درام جذاب خونبار است نه قهرمان و ضد قهرمان داستان!