در مورد افسانه ی صلاحیت درمان در ایران
هنوز نرم افزار جامع تلگرام نیامده و ایرانیان تازه با وایبر مشغول اولین تجارب شبکههای اجتماعی موبایلی هستند. گروهی توسط یکی از همکاران دستیار روانپزشکی راه افتاده و عنوان “روانکاوی” دارد. تعداد اعضاء گروه هر روز و هرشب اضافه میشود و من هم که سال سوم هستم گاهی سرکی به گروه میکشم. شبهای اول هجوم و هیاهو و همهمه کم است و برنامههای تقریباً منظم گروه پیش میرود. چند تن از اساتید روانشناس و روانپزشک انستیتو روانپزشکی هم به هماهنگی و ساختاردهی نظرات و مطالب اهتمام دارند. امّا به تدریج شهر شلوغ میشود. تعداد نه چندان کمی روانکاو جوان و پرشور و با اعتماد به نفس، ژیژک و لکان گویان وارد میشوند و غوغایی میشود!
از هر دری سخن است و هرکسی چیزی میگوید. فریادهای فروید فروید و تِراپی تِراپی آنچنان بلند است که صدا به صدا نمیرسد!
همه در حال تِراپی گرفتن و سوپرویژن هستند و همزمان ویزیت و درمان هم میکنند.
آرام آرام جناح بندیها و فراکسیونهایی داخل گروه نگونبخت شکل میگیرد. مثلاً یک عده لکانی هستند و دسته ای فرویدی کلاسیک و گروهی کلاینی و عدهای هم معاصر و دینامیککار!
یک فراکسیون از مهندسان و دانش آموختگان فنی تشکیل میشود که روانکاوند و فراکسیون دیگری از تحصیل کردههای علوم انسانی و فلسفه و جامعه شناسی شکل میگیرد که روانکاوی میشوند و روانکاوی میکنند!
شب آخری که گروه منفجر شد و همه رفتیم هوا قطب سومی از فارغ التحصیلان هنر وارد میدان شده بودند که با طبع لطیفشان خود را محِقترین و مقرّبترین گروه به روح و جوهر روانکاوی میدانستند!
در یکی از تهرانگردیهای ظهرانه در حالیکه از ویزیت بیماران در یک درمانگاه مرکز شهر بر میگردم بیهوا و ناگهان با تابلوی کوچک ولی مهمی برخورد میکنم. تابلو آنقدر کوچک و نابجا نصب شده که اهل استنطاق هرگز ره به انکشافش نخواهند برد!
موسسه در کوچهای خلوت و دنج در نواحی مرکزی تهران آرمیده و عنوان آکادمی روانکاوی( با کمی حذف و اضافه) برای خود انتخاب کرده وبه فاصلهی هرچند دقیقه بانوان و گاهی آقایانی به آن رفت و آمد میکنند. در پاگرد ورودی و پله ها علاقهمندان و لابد روانکاوان فعلی و آینده گعده کردهاند و بازار صحبت و تبادل نظر گرم است و اغلب حرفها در مورد تِراپی گرفتن و ترانسفرنس و چالشهای کار با فلان بیمار و نوبت سوپرویژن است.
راه خود را از میان جمعیت روانکاو به بالا باز میکنم و وارد فضای آکادمی میشوم!
دود غلیظ سیگار و بوی تند و گَس قهوه و سر و وضع خاص حاضران حکایت از فضای پست مدرن و خاص آکادمی دارد. جای جای آکادمی عکسهای پرترهی بزرگان روانکاوی غرب نقش بسته. چند خانم جوان با فنجانهایی که عکس ژاک لکان رویشان حک شده دارند کافی میکس هورت میکشند!
میخواهم با منشی جهت ثبت نام مذاکره کنم ولی به اتاقی بزرگ هدایت میشوم که منشیهای زیادی دور تا دور نشستهاند.
به سمت یکی از منشیها متمایل شده و رشتهی سخن میآغازم. نام و فامیل را گفته نگفته انگار قبولم و هزینه و شیوه ی پرداخت را میگویند. تا اینجا هیچ سخنی و سوالی از شغل، تحصیلات و مدارک و مستندات لازم برای شروع دورهی آموزش روانکاوی نشده و فقط حرف حرف پول و شهریه است!
صبرم تمام میشود و از صفات مومنین و مومنات برای پذیرش در کلاس روانکاوی میپرسم و هَماموار صیحهای میزنم وقتی میشنوم که اغلب دانشجویان آکادمی را دانشجویان جامعهشناسی و فلسفه و تاریخ و حتی خانمهای کارمند و خانه دارِ علاقهمند روانکاوی تشکیل میدهند!
🔻نمای خطرناک سوم
یک سالی است که کاملاً از پایتخت و مرکز کشور بریدهام و مشغول خدمت ضریب کا در لرستانم. برای شرکت در دورهی بازآموزی و کسب امتیاز راهی تهران شدهام و بعد از چندین ماه دوباره وارد فضای دانشگاهی شدهام. دورهی بازآموزی درمانهای نوین اعتیاد است و الحق مدرسان خوبی دارد و کلاس مفیدی است.
محل برگزاری دوره در بیمارستانی دانشگاهی و بزرگ است با سالنها و آمفی تئاترهای متعدد که به نظر میرسد همزمان با دورهی بازآموزی اعتیاد و در همسایگی ما چندین موسسهی ریز و درشت غیرانتفاعی هم کارگاههای مختلفی برای علاقهمندان برپا کردهاند.
کنجکاوانه وارد یکی از کارگاهها میشوم. جلوی در چند خانم شیک پوش با لباس فرم به استقبالم میآیند و کاتالوگ تبلیغ و معرفی موسسهی خودشان را عرضه میدارند و دعوتم میکنند که مشخصات و شغل و تحصیلاتم را در یک لیست وارد کنم و پول بدهم تا گواهی شرکت در دوره را بگیرم!
کارگاه ظاهراً دورهای دو روزه است برای “تربیت درمانگر جنسی کودکان” که توسط یک تشکیلات تماماً تلگرامی اداره و برگزار میشود. شرکت کنندگان ظرف ۲۰ ساعت شرکت فعال در کارگاهِ کذا لابد سکس درمانگر کودک و نوجوان میشوند!
لیست اسامی و عناوین را نگاه میکنم، کاردرمانگر، گفتاردرمانگر، پزشک عمومی و روانشناس تربیتی!!
🔻تناسب متاع و مشتری
برای طرح مسالهی صلاحیت در رواندرمانی میشود سوالی مطرح که فعلاً به کرّات پرسیده میشود؛
چه کسی صلاحیت انجام رواندرمانی را دارد؟
اما آیا این مدلِ طرح مساله راه به بنیادهای گرفتاری همه توانی اپیدمیک و نامبارک موجود در حوزهی درمانهای روانشناختی میبرد؟
به محض طرح سوال بالا با فوج درمانگرانی روبرو میشویم که الان و در حال حاضر بدون صلاحیت کافی مشغول درمان خلق الله هستند و به قول خودشان با کارشان راحتند و مراجعانشان نیز راضی و خشنودند و ظاهراً “همه چیز آرومه و من چقدر خوشحالم”
سوال بالا از چگونگی و چرایی تربیت فلّهای رواندرمانگر بیصلاحیت است و جوابش هم مشخص است. هم در قوانین بالادستی مملکت و هم در متون علمی مشخصات رواندرمانگر اصالتمند آمده و جای بحثی باقی نمی ماند که صالح و طالح در این میانه کیست.
اگر از زاویهای دیگر نظر کنیم در مییابیم که شکل و شمایل بحران در حال تغییر است چراکه پدیده ی نامیمون تکثیر بدخیم و تومورال رواندرمانگر مدتهاست مستقر و تثبیت شده و و تقریباً دیگر نمیشود جلویش را گرفت و حالا جا دارد صورت بندی جدید معضل را هم ببینیم.
چه اتفاقی در این جامعه افتاده که این مدل سست و بی پایه ی درمان روانی خریدار دارد و مردم برایش هزینه ی مادی و انسانی میپردازند و وقت میگذارند؟
اگر ببینیم که رواندرمانی و مشاوره و زوجدرمانی و سکستراپی و روانکاوی و هیپنوتراپی تا چه حدی به وفور و به آسانی در دسترس مردم است(بحران در عرضه) آیا نباید به سوی دیگر ماجرا هم توجه کرد و پرسید مردم چرا متوجه نیستند که برای چه نوع مداخلهای و توسط چه فردی هزینه میکنند؟( بحران در تقاضا).
به بیان دیگر علاوه بر نابسامانی در سمت عرضهی رواندرمانیهای بی اصول و غیر علمی لازم است به افت سلیقه و درک در سمت تقاضای عمومی نیز توجه کنیم.
فوئرباخ به مناسبت تمرکزی که روی روند بیمارگونهی مدرنیتهی اروپایی داشت به پدیدهای متوجه شده بود که ” بحران اصالت” مینامیدش. او در جایی میگوید:
“زمانهی ما تصویر چیزی را به خود آن چیز، نسخهی کپی را به نسخهی اصلی، بازنمود را به واقعیت و نمود را به بود ترجیح میدهد. آنچه برایش مقدس است وهم است و بس. اما آنچه نامقدس است، حقیقت است. از این هم بهتر، هرچه حقیقت کاهش و توهم افزایش مییابد، مقدسات در نظرش بزرگتر میگردد، آنچنان که اوج توهم برایش همانا اوج تقدس است”
واقعیت زندگی و زمانه ما این است که اگر بازار تقاضا برای عمهدرمانی و روضهخوانی و نصیحت پراکنی به جای رواندرمانی علمی و اساسی وجود نداشت الان بر سر هر کوی و برزن دهها عدد کلینیک روانشناسی و مشاوره و رواندرمانی نداشتیم و این همه کانال و صفحه و رادیوی تلگرامی هم برای مدیریت مشکلات سکس خلایق راه نمیافتاد!
به نظر میآید در همهمه و شلوغی و هرج و مرج اجتماع ما، رواندرمانگری رایج و معاصر ما هم به قد و قواره ی مزاج و مشکلات مردممان می آید و این لباس مندرس و بی ارزش به تن تقاضا و سلیقه و ترجیح افکار عمومی ما اندازه است و بعد از این رخداد، مسائل و نگرانی هایی از قبیل سقوط دسته جمعی و ره بردن به تُرکستان و تا ثریا رفتن دیوار کج هیچ خریداری ندارد و نخواهد داشت و در هیاهوی کمیّت و فالوئر و پول و پرداخت،حرف از کیفیت رواندرمانی و درمان زدن کاری بیهوده است. تا اطلاع ثانوی وضع در این بازار مکاره به همین منوال است و تغییر عمده ای در متاع و مشتری رخ نخواهد داد. کما اینکه در سایر حوزههای طب و سلامت و درمان هم وضع فوئرباخی حاکم است و انواع و اقسام طبهای زالویی و بادکِشی و عنبرنسارایی و اسلامی و غیراسلامی کماکمان مشتری حضوری و اینترنتی و تلگرامی دارد.