از دو روز قبل بالاخره ماراتن انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم شروع شد و گمانهزنیهای سیاسی و یارگیری احزاب و جناحها تنور داغتر پیدا کرد.
در این میان بازار یک پدیدهی دیگر نیز سکه است. تقریباً هر تنابندهای که دستش میرسد از هر صنف و شغل و جایگاه و جنس و سنی در حال ثبت نام برای رقابت کسب بالاترین پست اجرایی کشور است. این قضیه از مدتها قبل حالت کمدی پیدا کرده بود اما امسال ابعاد این بساط مسخره گسترش یافته.
به لطف حضور خبرنگاران، خبر و عکس این کارناوال لحظه به لحظه مخابره میشود و تقریباً در اکثر موارد واکنش افکار عمومی تمسخر و استهزاء است. گاهی هم کسی سری از تأسف تکان میدهد و دلش به حالِ آدمِ حاضر در وزارت کشور میسوزد.
در حالیکه مشغول تماشای نمایش تاسفبار و رقت انگیز انتخاباتی مردم کشورم هستم به ذهنم میرسد این بیماران و بیکاران دو دستهاند.
تعدادی از این خط شکنان به احتمالِ بالا با استناد به محتوی گفتار و کلامشان که منتشر میشود اختلال جدی روانپزشکی دارند. اما چگونه است که در یک اجتماع هشتاد میلیونی، بیماری سایکوتیک میتواند به سمت ستاد وزارت کشور برود و برای انتخابات ریاستجمهوری ثبت نام کند؟ چرا این بیماران سراغ مراسم دیگری در این مملکت نمیروند؟!
آیا محل رجوع دیگری نیست که حس پاتولوژیک یک مریض روانپزشکی را برای دیده شدن ارضاء کند؟ آیا چنین افرادی تصمیم به حضورشان در آداب انتخابات را به تنهایی و با مشکلات ناخودآگاه خودشان میگیرند؟ آیا ناخودآگاه جمعی ما در تشویق اینگونه آدمهای بیاراده نقشی ندارد؟
چه رخ داده که وجدان جمعی ما شاهد برقراری تناظری شوم و مستقیم بین جنون و ریاست جمهور مملکت است؟
این نسبتی که در حال حاضر شاهد هستیم بین جنون و ریاست یک کشور نه تنها نباید ما را به خنده بیندازد بلکه بایستی سبب نگرانی ما بشود از ژرفای بحرانی که در تار و پود ادارهی جمع پریشان ما ریشه کرده و کهنه شده.
این افراد میتوانند جای دیگری معرکه بگیرند اما گزینش ستاد انتخابات وزارت کشور تصمیمی نمادین و سمبلیک است که باید لرزه به وجدان نگونبخت جمعی ما بیندازد. موریانهی جنون به نزدیکی ستونهای ادارهی این جامعه رسیده و نشان میدهد که نسب و نسبت ما با خرد و فرزانگی در حال گسست کامل است.
تعدادی از این مشارکت کنندگان با مزه ظاهراً بیمار نیستند. مردی که دختر خردسالش را ثبت نام میکند یا پدر و دختری که خانوادگی آمدهاند یا جوانکی که آشکارا و با جعل لوگوی کانالهای خبری معروف علناً دارد شوخی میکند.
اینها اگرچه ظاهراً مجنون نیستند اما از حساسترین برههی سرنوشت یک کشور دارند برای مطایبه و تفریح سود میبرند. آیا چنین افرادی ارتباط درستی با واقعیت دارند؟ آیا قضاوت اینگونه آدمها سالم و درست است؟
جنون شاخ و دم ندارد. هرگونه قطع جدی ارتباط با واقعیت و اختلال معنادار قضاوت معادل سایکوز است. این دستهی خندان و خوشحال نیز به معنای علمی کلمه سایکوتیک و بیمارند اما از سنخی و سلکی دیگرند.
این دستهی دوم عرصه و منافع ملی و عمومی را آنچنان سست و بی پایه میپندارند که به خود اجازهی شوخی و سرگرمی میدهند با پدیدهی انتخاب رییس جمهور مملکت.
باز هم با مرضی عمومی طرف هستیم که ناشی از نادیده گرفتن خطرناک مصلحت جمعی است. به نظر میرسد این گروه نه چندان قلیل مسخرهکنندگان را باید به عنوان نوک کوه یخ بیماری زوال و نابودی اندیشهی سیاسی در این جامعه دانست.
آحاد این جامعه آنچنان فاجعه بار در مورد امورات مدینه و معاش خود میاندیشند که کارشان به لودگی و معرکه گیری بر کنار بساط جدیترین و خطیرترین وجوه ادارهی جامعهشان کشیده است.
همهی ما مجنون شدهایم و به سرمان زده است. آیا عاقلی در این شهر هست؟