در دوران آموزش روانپزشکی استاد فرزانهای داشتیم که برای فهم تفاوت علم و شبه علم برای شاگردانش به بالین بیماران بستری مثال جالبی میزد. او میگفت اگر علم طب نباشد ما هرگز در نمییابیم چرا بیماری که بستری شد حالش بهبود یافت یا وخیمتر شد!
استاد تاکید میکرد که اگر علم نباشد ما حتی نمیفهمیم چرا بیمار بستری شد؟!
سالهای سال است که در این مملکت انتخابات برگزار میشود. شور و غوغایی در آستانهی انتخابات در میگیرد و نامزدها و طرفدارانشان شعار و وعده و وعید میدهند و نقشه میکشند و رویا میبافند اما به محض گذشتن فصل انتخابات بدنهی اجتماع و سیاسیون به روند و روال سابق باز میگردند.
روال سابق همانا جهل کامل به الزامات توسعه و رشد و شکوفایی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است.
گویی اوضاع ما شبیه همان مثالی است که استاد روانپزشکی میزد. اغلب نمیدانیم چرا فقیر و بی چیز و گرفتار و ناکارامد و بیماریم.
در دورههایی البته این بیمار حالش خوب هم شده که باز هم عموم ما درنیافتیم چرا رفاه بیشتر شد و مشکلات کمتر شد و راحتتر بودیم!
به نظر میرسد قاطبهی ما مردم هرگز درک نمیکنیم چوب چه چیز غلطی را میخوریم یا سر سفرهی کدام تصمیم سازی و سیاست گذاری درست و منطقی قرار داریم؟!
دههها میگذرد از زمانی که راه و چاه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی توسعه و پیشرفت مخلوط بود.
بعد از دهههای واپسین قرن بیستم تجربه و دانش بشریت به درجهای از انباشت رسید که الان تقریباً برای هر کوچه و پس کوچهی راه توسعه فرمول و قاعده و قاموس مشخص و مرئی داریم.
نمونههای زیادی از جغرافیاهای سیاسی هستند که به محض تصحیح راه و روش خود شاهد پیشرفت و پویایی را در آغوش کشیدند و به مقصود رسیدند. کافی است الزام توسعه درک شود و شرایط امتناع آن برطرف گردد.
بحث در مورد شرایط امتناع هم مجالی مستقل میخواهد.
اینروزها در گوشهی دور عالم، صحنهای دردناک جلوی چشم و وجدان بشریت قرار دارد.
مورد ونزوئلاست.
کشوری که از چند سالی قبل به دامان پوپولیسم مبتذل و چپگرایی مندرس فرو غلطید. پخش پول و سهام صنایع و معادن به صورت صدقه و سوبسید سبب شد حجم دولت فربه شود.
بی تدبیری پوپولیستهای حاکم تولید و سرمایهگذاری را نابود کرد و به تدریج صدقههایی که با نیت سفرهی فقرا نذر شده بود کاری کرد که تورم فعلی ونزوئلا را باید با توان علمی در شمار و اعداد آورد!
چندی قبل فقرایی که عوامفریبان همواره سنگ آنها را به سینه میزدند به صرافت قرصی نان به صف نانوایی هجوم بردند و حاصل مرگ مفاجای یازده انسان گرسنه و بیگناه بود.
این فقرا احتمالا هنوز هم نمیدانند که چوب چه ندانم کاری را میخورند!
آنها سیلی نقد یارانههای چاوزی و مادورویی را با حلوای دیرپز توسعهی پایدار معامله کردند!
موقع انتخاب ماست. میتوانیم به روش آهسته، پیوسته و عقلانی و علمیی توسعه رای دهیم و کمی صبور اما فعال باشیم یا اینکه به مدلهای یکشبه و پوپولیستی نان و آب مجانی و توزیع صدقهای پول و یارانه پناه ببریم.
برای مدل اول تیمار و پایش و امید و تعقل پیوسته لازم است و نتیجهاش هم توسعهی پایدار و ریشه ای است اما برای مدل دوم لازم نیست کاری بکنیم! حتی اگر رای هم ندهیم مدل دوم احتمالا اجرا میشود و بعد از آن باید بنشینیم و تا مدتی چند هزار تومان پول مفت در جیب و کیسهمان ببینیم و منتظر باشیم تا کی ونزوئلاییزه شویم!
شایسته نیست که ما ندانیم چرا گرفتاریم و چگونه رستگار میشویم.
راه پیروزی از صندوق رای میگذرد و گفتن نه به طمع و حرص زودگذر و مخرب پول مفت.
در زندگی تقریباً تمام باد آوردهها را باد میبرد. بادی که در بادبان پوپولیسم ۲۵۰ هزارتومانی و ۱۵۰ تومانی میوزد چند قدم جلوتر تمام ساختار و سازمان کشتی جامعهی ما را در هم میشکند و تخته پارهها، خانهای ونزوئلایی برایمان درست میکنند.
باید هشیار بود. مباد که دروغ پولکی نقد را با راستی و رستگاری وابسته به تلاش سودا کنیم.