پسرک جنوبی پر شر و شوری به نام خالد در متن و بطن زندگی چند خانوادهی فقیر که دوتادور یک حیاط مسکن کردهاند، روایت را شروع میکند و به جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد ایران دههی آشوب زده ی ۱۳۳۰ شمسی ایران میرسد.
رمان برههی حساس ملی شدن صنعت نفت را به عنوان هستهی محکمی در چنگال خود دارد و حرف اصلیش را حول و حوش همین حرکت بزرگ اجتماعی_سیاسی میزند.
#همسایهها فرم و ساختاری ساده دارد اما پردازش شخصیتها به خوبی انجام شده و در خدمت داستانگویی #احمد_محمود است.
نویسنده خود اهل جنوب است و چون قهرمان داستانش، خالد سرگذشتی داشته که از دل زندگی بی آرمان و معمولی و عجین با فقر و نکبت و سرخوردگی و خشم به تنور گرم فضای ملی و میهنی دههی بیست و سی شمسی ایران کشیده و بالغ شده، فعالیت سیاسی کرده و جذب جریانات چپ شده و نهایتا طعم زندانی نه چندان کوتاه را چشیده.
همین خاستگاه جغرافیایی و سابقهی کنش سیاسی سبب شده بتواند تا حد ممکن رمان #همسایهها را به واقعیت نزدیک کند و یک رئال جنوبی و تبدار و شرجی را بنویسد که البته رگههای قوی اروتیک هم دارد.
میشود حدس زد که #همسایهها قبل و بعد از انقلاب میبایستی مورد بی مهری واقع شده باشد. اشارات جدی به حال و هوای نهضت نفت و فساد و بی سامانی دورهی پهلوی اول و دوم سبب شده که دستگاه وقت سنگ لای چرخ انتشار و چاپهای مجدد کتاب بگذارد.
بعد از انقلاب هم رگههای اروتیک کتاب سبب سانسور و امتناع انتشار کتاب شد. اما همهی اینها مانع نشد تا #همسایهها به عنوان یکی از نمایندگان شاخص رئالیسم ایرانی در کنار آثار مشابهی چون #کلیدر و #جای_خالی_سلوچ دولتآبادی خوانده نشود.
آنچه که مایهی اشتهار کتاب در میان متون اروتیک فارسی شده باز هم مرهون هنر شخصیتپردازی جادویی محمود است. بلور خانم زن متاهلی که پردههای عصمت خالد را میدرد و او را “مرد” میکند آنچنان اغواگر و هوشربا تصویر شده که نمونههای اندکی در ادبیات فارسی دارد.
“من اگر زندانی شدم شاید به خاطر تو بود. به خاطر مادرم بود. به خاطر جمیله.. به خاطر عمو بندر و به خاطر آدمهایی مثل مش رحیم و خواج توفیق”
“اوسا حداد دکان آهنگریاش را تخته کرده، چون حتی میخ طویله هم از خارج وارد میشود.”
“اتاق پدرم را براشان فرش میکنیم. از همهی همسایهها متکا قرض میگیریم. اتاق پدرم نورانی میشود. دست حاج شیخ علی را میبوسم. مثل دنبه است. عین دست بلور خانم نرم و سفید است. حاج شیخ علی از ثواب اطعام علما و از همنشینی با علما حرف میزند. دامادش از نعمتهای بهشت حرف میزند. برادرش از ثواب ختم صلوات حرف میزند و بعد از خمس و بعد از سهم امام”