شعار زدگی، هیستریک بازی و غیبت مسولیت فردی
در رواندرمانی خیلی وقتها مراجع حالش بد است برای اینکه در کوران گرفتاریهای زندگی علاج مشکلات را با علت آنها سودا کرده است و تازه حس میکند کار دردمندانه و روشنفکرانهای هم میکند!
وقتی به این آدم پیشنهاد تغییر معادله را میدهیم معمولا نگران میشود که دارد مساله را سطحی میکند و از عمق فاصله میگیرد!
در مسایل اجتماعی نیز گرفتاری مشابه است. شعار رسیدن به ریشهها و علتالعلل معضلات تقریباً همیشه “حل مساله ” را به دیوار نسیان و هیاهو میکوبد.
کیست که نداند کارتن خوابی و حاشیه نشینی و مدل جدیدش، گور خوابی مبتلابه رویاییترین شهرهای جهان معاصر است؟
در اکثر پایتختهای پاستوریزهی اروپایی در بدو ورود و در همان ویترین توریستی شهر که فرودگاهش باشد، گوشهای ثابت برای بی خانمانها هست!
از اینها که بگذریم آیا فرق زیادی هست بین کپر نشین فقیر حاشیهی جنوب غربی این مملکت با گور خواب حاشیهی پایتخت آن؟
آیا فقر و توسعه نایافتگی پدیدار جدید و امروزی ماست که چنین از کشف اخیر آن حیرت کردهایم و شرمگین شدهایم و طبع نامه نگاریمان گل کرده و رگ گردنهایمان قلمبه شده؟
باز هم به رواندرمانی پلی میزنم. آیا درمانگر با تجربه از دیدن و شنیدن سناریوی دردناک و عجیب زندگی مراجع شگفت زده میشود؟
فقر و فاقه و حرمان در تمام تاریخ انسانی ما همسایه و همراه بشر بودهاند و به نظر میرسد اگر نخواهیم شعارهای سوسیالیستی را تکرار کنیم از این به بعد و تا اطلاع ثانوی هم تابلوی شوم محرومیت جلوی چشم انسان خواهد بود. بهتر نیست به جای هیستریک بازی و جنجال، اصل مساله را بپذیریم تا قدمی در راه کاهش آسیب برداریم؟
شعار، شعار است. چه الان سر داده شود، چه در بهمن ۵۷. چه در نامهی کارگردان با کلاس باشد چه در حنجرهی انقلابی خشمگین.
ملت شعار زده در واقع خودش را فریب میدهد و آدرس را گم میکند. در بسیاری از مشکلات امروز ما چنین رویکرد نمایشی و بی فایدهای دیده میشود که دقیقا در جهت عکس حل مساله است.
نابودی محیط زیست، آلودگی هوا، ترافیک و انواع آسیبهای اجتماعی در همه جای این جهان وجود دارد و تقریباً ما تنها مردمی هستیم که مسولیت فردی خود را در ایجاد و پیشرفت این آفات فراموش کرده و چشم و گوشمان طلبکارانه به حکومت و دولت و وکیل و وزیر دوخته شده تا کاری بکنند.
اینها همه در حالیست که سرانهی مصرف انرژی و آب و نان و گوشت این کشور در جهان صاحب رتبه است و در سایر اقلام مرتبط با زیست فردی هم وضع مشابهی داریم.
فعلاً جشنوارهی فرافکنی و بی مسولیتی است.
مراجعی که فکر میکند فرورفتن در عمق علل مشکلاتش معادل دردمندی و متضاد الکی خوش بودن است معمولا ریشهی گرفتاری را در دیگران مییابد و سهم خودش را نمیبیند.