مهندسی میانسال در حالیکه دور از خانه و همسرش کار میکند، به سلاخی تمام زوایای روح و رویا و آرزوهایش مشغول است.
مرد خشمگین و ناراضی است از باید و نبایدهای زندگی… پی شکستن و پاره کردن قید و بندهاست اما متوجه است که امکانی چنین فراخ هم ندارد..
دستی از دور به آتش عصیان دارد و نرد عشقی ممنوع را در دل کوهها و با زنی متاهل و عشیرهای میبازد اما میبیند و میداند که محدود و اسیر زندگی است…
تصمیم میگیرد زیر بازی بزند بنابراین باید بمیرد اما چگونه؟؟
قصد میکند پشت مرگ دیگری پنهان شود و نقشهای میکشد تا کارگری افغانی به جای او به قعر دره برود و تمام اما در مییابد که بار هستی همچنان در تعقیب اوست…
رمان روایت چانه زدن کامران است با عشق و نفرتهایش، کشمکش دائمی با تبعات بودن و زیستن در این جهان…آداب ماندن با بی قراری را حکایت میکند نویسنده..
مرد بی قرار از نشستن به سوگ تلخیها و اسارتهای هستندگی، پی گریز است..رمان بارها صحنهی نمادین فرار را در یک جادهی بی انتها دوره میکند اما مهندس رمان ما هرگز به مقصود نمیرسد و باز در مبداء می ایستد..
محتوای رمان در جایی بین خیال و وهم و واقعیت و فانتزی چرخ میخورد و بی قراری اگزیستانسیال کامران را به نمایش میگذارد..
رولان بارت تعریفی در فرم نوشتار دارد که به “ادبیات تهی شدگی “معروف است. می خواهم با تسامح این اصطلاح را برای محتوی آداب بی قراری به کار بندم. رمان یادعلی در انتهای طیف نهیلیسم و تهی شدگی است. سوگ و حسرت معنی در سراسر رمان حس میشود و بیقراری راوی در واقع سرگشتگی در کویر پوچی و برهوت بیهودگی انسانی است، گویی آداب بی قراری سیزیف فارسی زبان است…
رمان حاشیههای کیفری هم داشته. به محض انتشار، رگ غیرت و خودشیفتگی قومیتی خاص جنبید و نویسنده را چند ماهی به زندان فرستاد…