گفتاری در تحلیل موج معاصر خشونت در جهان ما
به بهانهی سقوط شهر حلب به دست نیروهای دولت سوریه و متحدان، اخبار جنایتهای طرفین ماجرا در این شهر ویران، بر صدر رسانهها نشسته. بر اوضاع سوریه هم چشم بپوشیم چند سالی است که افکار عمومی جهانیان متاثر از صحنههای نفرت بار خونریزی فرقهای و مذهبی و ایدئولوژیک گروههایی چون داعش و بوکوحرام و القاعده و الشباب و سایر هستههای ترور و وحشت در اقصی نقاط جهان است.
واکنشها اغلب شامل تعجب و حیرت میشود از حجم بالای وحشیگری و سوال مهمی که همواره مطرح بوده اینکه آیا زیست بوم بشریت در حال خشنتر شدن است؟ آیا نوع بشر خونریزتر و سفاکتر از گذشتههای تاریخی خود شده است؟
قرن بیستم اگرچه گذشته و دور شده اما با خونریزیهای بزرگ شروع شد، ادامه یافت و به اتمام رسید.
قول معروفی هست که در قرن ماضی، فقط سه هفته بدون جنگ سر شده است! اکثر جنگهای قرن گذشته با آمار دهشت انگیز و میلیونی از تلفات و کشتار همراه بود. یکی از اولین قصابیهای قرن بیست که در تالار میلیونیها جای دارد نبرد “سومه”در حاشیهی رودخانهای به همین نام در انگلیس بود که فقط در روز اول جنگ چیزی نزدیک به شصت هزار سرباز انگلیسی را به دیار عدم فرستاد!
تا پایان نبرد حدوداً یک و نیم میلیون جنازه از طرفین فرانسوی و انگلیسی و آلمانی روی زمین مانده بود.
سایر آمارهای کشت و کشتار جنگهای سدهی بیستم چیزی از نمونهی بالا کم که ندارند هیچ، مو بر تن انسان سیخ میکنند. کافیست بدانیم که در جنگ دوم جهانی فقط قریب به پنج میلیون خلبان کشته شدند!
شاید بهترین تعبیر را در مورد غریزهی کشتار آدمی، ژنرالی آمریکایی به کار برد که در نبردهای اقیانوس آرام با ژاپنیها درگیر بود. ژنرال داگلاس مک آرتور با مشاهدهی شدت قصاوت و حماقت ژاپنیها در جزایر تحت اشغالشان توصیف کرد که به یک “دیوانه خانهی بزرگ ” دعوت شده است.
همین ملت آرام و بیمدعای ژاپن در دو قرن نوزدهم و بیستم مسول مرگ مستقیم تقریبا بیست میلیون انسان بودهاند!
به فهرست کشتارهای معاصر اضافه کنید پیکرهای یخ زدهی شهروندان قحطی کشیدهی اوکراینی در پاکسازیهای گولاک توسط استالین و یا جمجمههای سوراخ معلمان و روزنامه نگاران و هر کسی که عینک یا سواد داشت در کامبوج گرفتار پولپوتیسم و یا تل جنازههای جنگ ویتنام و درگیری دو کره و در نهایت دومین جدال خونین و کلاسیک قرن بیستم از نظر گستردگی؛ جنگ ایران و عراق.
تازه اینها تلفات مناقشههای کلاسیک هستند نه کشمکشهای تروریستی و قومی و نسل کشیهای مذهبی.
بارابارا تاکمن در کتاب تاریخ بیخردی روایت تحلیلی نابی از کارنامهی خونین انسان ارایه میدهد.
تاکمن نگرش مسوولانهای دارد و از منظر دو طرف درگیر مناقشات تاریخی به معضل میپردازد. هم منطق فاتحان را میکاود و هم توجیه شکست خوردگان را توضیح میدهد اما در نهایت این خواننده است که اختیار دارد تحلیل نهایی را خود انجام دهد.
نویسندهی کتاب نشان میدهد که تاریخ انسانیت معادل تاریخ بیخردی است و در نهایت با تکیه بر سرشت سیاسی بشریت، مرگ خرد را برای همیشه در دامان سیاست اعلام میکند.
برای تفسیر کانتی از تاریخ نمونههای دیگری نیز در زبان فارسی داریم. کتاب “انسانیت، تاریخ اخلاقی قرن بیستم” نوشتهی جاناتان گلاور نیز در همین فضا نوشته شده. گلاور با روایت جذابش نشان میدهد که رشتهی خون و آدمکشی تا اعماق دخمههای تاریخ انسان نبودن ما میرسد. تکیه و تاکید کتاب حاضر بر روی قرن گذشته و معاصر کمک میکند تا بدانیم ما ساکنان کرهی خاکی تقریباً همواره و همیشه به شستن دستهای خود در خون همنوع مشغول بودهایم.
اما سوال اینجاست؛ آیا ما درندهتر و وحشیتر شدهایم؟
تقریباً معمای بیولوژیک خشونت حل شده است. اینکه ما در چه سطحی از دستگاه عصبی مرکزی به حیوانات بیمهار خشن تبدیل میشویم، تا حدود زیادی معلوم و مشخص شده. اما نگاه تجربی به خشونت فواید دیگری هم دارد. با طنز تلخی میشود گفت اولین کسی که حرف آمار را در قتل و جنایت زد، جناب مستطاب استالین بود! وقتی تحت فشار بود تا در مورد تعداد میلیونی نسل کشی دهقانهای متجاسر اوکراینی توضیح دهد.
استیون پینکر روانشناس آمریکایی، نظریه پرداز زبان و ادراک است. او تمام سالهای اخیر عمرش را پیرامون تاریخ آماری خشونت و مکانیسم درک تهدید و خطر و ترور توسط انسان صرف کرده. در کتاب مهم “فرشتگان نیکوی وجود ما” پینکر نشان میدهد بین احساس خطر و واقعیت خطرناک تفاوت هست.
او به درستی نشان میدهد که با تغییرات مدرنیستی و رسانهای دنیای معاصر، ما انسانها درک تحریف شدهای از میزان تهدید و ترور پیدا کردهایم.
نویسنده ی کتاب فرشتگان، رسانه و مدیا را عاملی میداند که سبب میشوند خشونت تکثیر بیهودهای پیدا کند و آماس گونه در چشم و گوش انسان حضور تقریبا دائمی یابد. این مساله باعث شده محاسبهی ما از میزان خشونت دچار نوعی “اشتباه شناختی” شود. پینکر با مستندات تاریخی هم نشان میدهد که به لحاظ آماری قدر مطلق جنایت و خونریزی رو به کاهش است. راه دوری لازم نیست برویم. کافیست به عدد و رقمهای قرن بیستم از جنازههای بی جان نگاهی دوباره بیفکنیم.
به گواهی آمار و تاریخ ما موجودات خوددارتری شدهایم و به مرور کمتر دیگری را کشتهایم. گرچه پشت سرمان تپهها از کشته داریم اما اوضاع پیش روی ما آنچنان ترسناکتر از گذشته نیست.
برای کاستن از رنجی که میبریم علاوه بر توسل بیشتر به خرد تاکمنی میشود به توصیههای پینکری هم گوش کرد و از تکثیر بیمورد خشونت در رسانه و اینترنت و وب جلو گرفت.