یادداشت دکتر مجتبی ارحام صدر در تماشاگران امروز

پنج‌شنبه؛ ادبیات و روان‌پزشکی
19 بهمن 1395
حافظه به مثابه ضد عشق
23 بهمن 1395

ناظران و منتظران مصيبتيم

  • دود فاجعه كه بلند شد، ادامه ماجرا تقريباً قابل پيش‌بيني بود… ساختماني در مركز تهران مي‌سوخت و سوخت و تمام شد… ادامه انساني و ايراني و خودماني فاجعه هم مشخص بود…
    از لحظات ابتدايي حادثه «شلوغي و سروصدا» شروع شد و بالا گرفت. منظورم از شلوغي دقيقاً بهم ريختگي، تشتت و ازدحام حسي و احساسي و فكري آدم‌‌هاست پيرامون يك پديدار.
    انواع پيش‌بيني‌ها، قضاوت‌ها، تحليل‌ها و آمار و عدد و رقم از اولين ثانيه‌ها و دقايق آتش‌سوزي ساختمان پلاسكو در مقياس وسيع، از فضاي فردي ما آغاز شد و تا عرصه جمعي و عمومي كشيده شد. هر كس و ناكس در خلوت و جلوت خودش مسئله را بررسي و حكم صادر مي‌كند و راه حل ارائه مي‌دهد.
  •  آنها هم كه دست‌شان رسيد و پايشان كشيد به وسيله‌اي سر صحنه حاضر شدند و فيلم و عكس مخابره كردند. اين رسواترين پرده از نمايش شلوغي و ازدحام ما مردم در روز حادثه بود.
    هنوز هم با آنكه بيش از دو روز از ويراني ساختمان پير مي‌گذرد هيچ نشانه‌اي از وحدت و انسجام در اخبار و افكار عمومي مشاهده نمي‌شود. همزمان چندين منبع رسمي، خبر و تحليل متناقض مي‌دهند و شاهدان عيني دلاور وطني البته كماكان در ميدان ماجرا حضور دارند و در صفحه‌ها و شبكه‌هاي مجازي و اجتماعي اشتغال فكري به حادثه دارند.
  • بحران و گريبان

مدلِ زيست و بودن ما در اين جهان شگفت‌آور است. مردمي هستيم با كمترين نوآوري، بيشترين اسراف و اتلاف منابع، بالاترين نرخ توليد آلودگي و آسيب به طبيعت، نازل‌ترين كيفيت زندگي و در عين حال گران‌ترين قيمت تمام‌شده براي هر ثانيه از بودن‌مان در اين جهان.
ولع و سرعت عجيبي داريم در بلعيدن منابع تجديدناپذير‌مان و بر باد دادن فرصت‌ها و ناديده گرفتن تهديد و خطر آشكار.
با اين مختصات آخر و عاقبت ما معلوم است.
تقريباً دو دهه مي‌گذرد از وقتي كه يك شركت نيمه‌خصوصي ژاپني در مورد زلزله يا بلايي طبيعي با مقياس بزرگ در تهران هشدار داد. آماري كه مؤسسه جايكا اعلام مي‌نمود علي‌القاعده بايد مو را بر تن همه ما سيخ مي‌كرد و باقي قضايا كه باید شامل تغييرات اساسي مي‌شد در روند توسعه و گسترش سكونت در شهري مثل تهران به صورت اتوماتيك.
آن گزارش خودش دير بود؛ چراكه قرار بود جايكا در دهه 50 به ايران بيايد و برآورد كند. دو دهه تأخير در آمدن چنين هيأتي با پشت‌گوش‌اندازي‌هاي بعدي همراه شد تا الان كه روي هيولاي مصيبت و فاجعه خوابيده‌ايم و خوابيم.
فيلسوفي كه او هم از قضا پر سروصداست، مي‌گويد: «فقدان گفتمان بحران در ايران نشانه عدم آن نيست بلكه نمود عين آن است!!»
اكنون در جايي هستيم كه تقريباً هر روز با ماجرايي ناشي از بد قوارگي و بي‌حسابي و عدم توازن شيوه زيستن‌مان در شهر و روستا و مركز و محيط روبه‌روييم..
اگر زميني فرو نرود و ساختماني آوار نشود و آتشي نيفروزد، روزانه تعدادي از ما در تراژدي جاده و ماشين و رانندگي مي‌ميريم.. ولي به چه كاري مشغوليم؟؟ تقريباً هيچ. كار ما اين روزها به عزاداري و فرافكني و گرفتن گريبان ديگري خلاصه مي‌شود.

  • شلوغي و تماشا

حوصله و ميل شديدي داريم كه شاهد و ناظر رنج و درد و مرگ و دعوا و درگيري انسان ديگري باشيم. هنوز جهانيان از شلوغي جمعيت در اعدام‌هاي در ملاءعام اين مملكت حيرت‌زده‌اند.
پنج‌شنبه پلاسكو هم چنين بود. فوج مردمي موبايل به دست، در اطراف صحنه ويراني و سوختن آهن و آدم انباشته شدند و گويي چشمان بي‌مسئوليت خودشان كم بود، از دريچه تكنولوژيك گوشي همراه‌شان هم مدد مي‌طلبيدند تا تعداد ناظران بي‌خاصيت زياد‌تر شود!!
اما اين تماشاگري براي ناخودآگاه جمعي و فردي ما چه كاركردي دارد كه چنين تبديل به رويه رفتاري شده است؟؟
از نقطه نظر روان‌شناختي مي‌شود گفت اگر انسان شاهد بدبختي باشد مي‌تواند موقتاً خودش را گول بزند كه فاجعه در حال وقوع از من جداست، چون دارم مشاهده‌‌اش مي‌كنم!! در واقع نگريستن به بحران مي‌تواند تسكيني موقت ايجاد كند كه مشاهده‌كننده را دور و بركنار از گرفتاري بنشاند. همواره فاصله‌اي نمادين هست بين سوژه مشاهده و ابژه مشاهده كننده. همين فاصله كاذب و حتي كوچك مي‌تواند حسي از كنترل و امنيت در انسان غافل و فرافكن تماشاگر ايجاد كند. انگار انسان موبايل به دست خودش را با كمك تجربه فيلم‌‌برداري از مرگ و رنج ديگري جدا مي‌كند از تجربه قرباني.(splitting)
بدين ترتيب اين مردم به صورت حرفه‌اي تبديل به ناظران حيرت‌زده مصيبت ديگري شده‌اند.
نشانه جداسازي و شكاف بين ناظر و منظره، بي‌احساسي ناظر است. نمونه تازه‌‌اش، چندي پيش ورزشكاري معروف كنار تخت هم‌كسوت درگذشته‌‌اش عكسي گرفته بود كه به بهترين وجهي عدم تقارن عاطفي و جدايي احساسي او را نشان مي‌داد از متن ماجراي مرگ و نيستي. انگار نه انگار كه در نيم‌متري عضو شوراي شهر، پيكر رنجور درگذشته‌اي قرار دارد!!

  • همه چيز در خدمت بي‌مسئوليتي

كاركرد ديگر شلوغي، فراموشي مسئوليت است. در غوغاي پشت‌هم‌اندازي و بهتان و متهم كردن هركسي به جز خود، چيزي كه گم مي‌شود سهم فردي تك‌تك ماست در ايجاد و ادامه مسيري كه به سوي نيستي و تباهي مي‌رود.
هر شهروندي با نوشتن و منتشر كردن و پراكندن نظر و قضاوتش در اين‌گونه مواقع، معمولاً سعي دارد خودش را ناديده بگيرد و تطهير كند و ديگري را مسئول بداند. باز هم نمونه اخيرش هياهويي بود كه بر سر كارتن‌خوابي و گورخوابي به پا شد. همه داشتند نامه مي‌نوشتند و تأسف مي‌خوردند. انگار كه هنرمند رقيق‌القلب از مريخ آمده و هيچ سهمي در ساختن اين جامعه نداشته و همه كاسه كوزه‌ها بايد بر سر رييس‌جمهور كشور شكسته شود كه چرا چند انسان گرفتار و احياناً بيمار اعتياد در گوشه‌اي كز كرده‌اند!!
اين فرآيند هم‌ ساز و كاري روان‌شناختي دارد و در خدمت فراموشي و غفلت فردي و جمعي است. مردم عادي كه بلافاصله دولت و دستگاه را متهم مي‌كنند، دستگاه‌هاي رسمي، يكديگر را و نهايتاً بعد از مدتي همه به جايگاه خود برگشته و ادامه ماجرا…

  • در ويراني و سوختن پلاسكو، تقريباً هر كاسب و فعال تجاري مي‌داند كه بيمه خسارت چيست و اصول ايمني و خطرات آتش‌سوزي و حادثه كدام است، اما اغلب حادثه را دور از خود پنداشتند. در مورد ساير رده‌ها و دستگاه‌ها و اصناف ديگر نيز مسئله چنين است. بقيه شهروندان هم در اَبَرشهر بي‌اصول تهران قطعاً وظيفه و مسئوليت شخصي و فرديشان را در امنيت فيزيكي و رواني و بهداشتي و سلامتي مي‌دانند؛ اما با روش‌هاي ملانصرالديني آن را به محاق فراموشي و طاق نسيان مي‌كوبند تا فاجعه برسد.
    اگر سيستم رسمي مشكل دارد و مشكلاتش بزرگ است دقيقاً از معضل كوچك ‌فرد فرد ما نشأت مي‌گيرد.
    پنج‌شنبه هزاران ورزشكار شوراي شهري در اطراف جنازه ساختمان و شهر و آتش‌نشانان داشتند سلفي مي‌گرفتند.

✅ اینترنتی بخرید؛ جار دات کام، اپ طاقچه، نشرديجيتال
✅ اختصاصی بخوانید؛

⛔️نقلِ مطلب یا بخشی از آن، بدون ذکر منبع، خلاف اخلاق و قواعد رسانه‌هاست⛔️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *